معنی صدای خوشایند

حل جدول

صدای خوشایند

گوشنواز

گوش نواز


خوشایند

باحال

دلنشین

مهنا


خوشایند عاطفی

دلاویز

لغت نامه دهخدا

خوشایند

خوشایند. [خوَ / خ ُ ی َ] (اِمص مرکب) تملق. تبصبص. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف): برای خوشایند او این کارها را کرد. این کار خوشایند نیست. || (نف مرکب) بانوازش. دلنواز. (ناظم الاطباء). || بامزه. لذیذ. (یادداشت بخط مؤلف). || مقبول. دلپذیر. موافق. پسند. محبوب. پسندیده. مطبوع. (ناظم الاطباء). مرغوب فیه. (یادداشت بخط مؤلف). موردپذیرش. موردپسند.


صدای لرزان

صدای لرزان. [ص َ / ص ِ ی ِ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صدای مرتعش. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون می آید، از ترس یا حزن یا موجبات دیگر.

فارسی به انگلیسی

خوشایند

Prepossessing, Agreeable, Acceptable, Balmy, Bland, Bonny, Cool, Delicate, Effective, Enjoyable, Gemütlich, Glad, Grateful, Kindly, Likable, Likeable, Liking, Mellow, Nice, Palatable, Piquant, Pleasant, Pleasing, Refreshing, Salubrious, Savory, Savoury, Smooth, Sweet, Toasty, Welcome

فارسی به آلمانی

خوشایند

Begrüßen, Willkommen (n), Willkommen, Willkommen

فرهنگ عمید

خوشایند

چیزی که آن را می‌پسندد، پسندیده، شایسته، مقبول،
(اسم مصدر) چاپلوسی، تملق،
رضایت،

فارسی به عربی

خوشایند

مترف، مرحبا

فرهنگ فارسی هوشیار

خوشایند

پسندیده، شایسته

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

صدای خوشایند

1076

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری